محل تبلیغات شما



قرنی پیش آمدم و گفتم آقا هر جور شده آدت می کنیم.هنوز هم میگویم.چیزی تغییر نکرده.شایدم تغییر کرده و من نمی دانم.انگار همه چیز در شبی که خیلی رنگین بود رنگ باخت و همه چیز از دست هایمان لیز خورده.بی آنکه دستهامان خیس اشک باشد.ما فقط به دستهایمان زل زدیم و خیره شدیم و بعد هم زیر پوسته شب دراز کشیدیم.اشکی در کار نبود.ظاهرا.بگذریم.قرن ها میگذرد از آن روزی که من آدت کرد و چقدر پوچ است.چقدر پوچ است که الان حتی اگر دردهایم را در خیابان هم ببینم نمیشناسمشان.حتی
درهفته ای که گذشت چیزی را دریافتم که همیشه میدانستم. من هرگز هرگز در زمان فعلی نبوده ام. در بیشتر مواقع جلوتر هستم. زمانی که کسی منتظرش نیست را زندگی میکنم. برای همین خیلی وقت ها دیر به عمق فجایع اتفاق افتاده در زمان حال پی میبرم. تمام هفته ی گذشته داشتم با عمق فجایع قبل فکر میکردم. آن فجایع دارند خفه ام میکنند. مدت خیلی طولانی ای از همه شان گذشته و من تازه دارم میفهمم چه خبر بوده. هنوز هم هضمشان نکردم.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مشاوره و اطلاعات دارویی دکتر فاریابی